کاربرد اصطلاح و عبارت کاربردی Deep down در انگلیسی واقعی
احتمالا" خیلی دیده اید و یا شنیده ایید که از این عبارت در مکالمه های عامیانه و رسمی استفاده میشه.
معنی اش میشه:
احساس درونی و معمولا" مخفی از دیگران/ عمیقا" / از ته قلب/ در اصل ماجرا و ...
She looks happy but deep down she is very lonely.
او شاد به نظر میاد اما اصل ماجرا اینه که او خیلی تنها است
Deep down in his heart he knew what he had done was wrong.
او عمیقا" در درون قلبش میدانست کاری که کرده اشتباه بود
Deep down, I know you love me really.
یه حسی درونم میگه که تو واقعا" منو دوست داری
She is a very kind person deep down.
او عمیقا" فرد مهربانی است
I knew that deep down inside Gina still had a soft spot for me.
من میدانستم که جینا در کنج قلبش عمیقا" جایی برای من دارد
A deep-down certainty
یک قطعیت عمیق از ته قلب
I know a lot of people have no faith in others these days, but Deep Down I have faith to mankind.
میدانم که این روزها بسیاری از مردم به دیگران اعتماد ندارند اما من عمیقا" به انسان اعتماد دارم
Deep down, she knew that she had cheated her friend.
او از ته قلبش میدانست که به دوستش خیانت کرده بود
He seems like an average businessman, but deep down he's an overgrown kid with a necktie.
به نظر میرسه که او یک مرد پخته بیزنس است اما عمیقا" او یک بچهی گندهی کراواتی است
He tried to convince himself that he was enjoying his job, but deep down he was really miserable.
او سعی کرد که خودش را قانع کند که دارد از کارش لذت میبرد اما در ته قلبش میدانست که بدبخت است